عاشق
بسم الله الرحمن الرحیم به نام براورده کننده حاجات سلام به تمام دوستای خوبم میدونیین امشب دلم خیلی گرفته بود دلم داشت میترکید دنبال بهانه بودم تا بتونم خودم رو خالی کنم چی با گریه چی با دعوا با دیگران . در کل حالم عجیب بد بدو از عصر که از خواب پاشدم فکر و خیال راحتم نمیذاشت دلم برای مهتاب خیلی تنگ شده تنهایی هم خیلی عذابم میده. عصری کلافه شدم ساعت8 از خونه زدم بیرون به بهانه نون گرفتن انقدر حالم بد بود که تو این سرما با یک پیراهن از خونه رفتم بیرون تا نانوایی قدم زدم هوا سرد بود ولی من سرمای هوارو احساس نمیکردم چون برام مهم نبود وبه هیچی جز خودم مهتاب و ایندمون فکر نمیکردم راستش یکم هم خیال بافی میکردم خوب سرتون رو درد نیارم رسیدم نانوایی نان گرفتم وپیاده برگشتم خونه یکم تلویزیون نگاه کردم داشتم فیلم مختار رو نگاه میکردم که تلفون زنگ زد داداشم جواب داد بعد بابام رو صدا زد یکم کنجکاو شدم ولی زیاد مهم جلوه نکرد بلند شدم برم اتاقم که رسیدم جای تلفون باباصدام کرد گفت بیا گوشی رو بگیر مادرجان (مادر بزرگم رفته مکه حج واجب) گوشی رو گرفتم سلام که کردم متوجه صدای مادربزرگم شدم که گریه کرده بود بهم گفت الان روبروی خونه خدایم گوشی رو میگیرم سمت کعبه هر حاجتی داری بگو. راستش منم اصلا انتظارش رو نداشتم ولی اولین چیزی که به نظرم رسید مهتاب بود من ناخوداگاه تودلم از خدا مهتاب رو خواستم و بعد شفای بیمارا ولی انگار ناخواسته بهترین ارزوم رو به زبون اوردم میگن همیشه اگه چیزی رو از ته دل از خدا بخوای براورده میشه منم از ته دل مهتاب رو از خدا خواستم یعنی چه جوری بگم مهتاب برام از همه چی مهم تر از خودم از سلامتیم از همه چی . (خدایا میدونم صدام رو میشنوی و به حرفام گوش میکنی خدایا خودت میدونی من مهتاب رو از ته دل ازت خواستم پس کمک کن مهتاب برای همشه همسفر من بشه برای همیشه خدایا هرکاری بخوای میکنم تا به مهتاب برسم هرکاری. پس ای قاضی الحاجات خودت حاجتم رو روا کن) التماس دعا
نظرات شما عزیزان:
De$ign:khanoomi |